یه چیزیه ذهنمو چند وقته بد فرم به خودش مشغول کرده. راستش من کمتر بهش فکر می کردم.تلاطم وقتی شروع شد که مریم سر جریانی یه روز ناغافلی اومد و ذهنمو عین همزن برقی با نگاهش و صداش به هم ریخت و رفت و من .................
از خیلی ها راجع بهش سوال کردم.زندگی خیلی ها رو هم از جهات مختلف ( البته از دوور) بررسی کردم و آخر آخر آخر تمام این کنکاش ها به این نتیجه رسیدم که به خدا خشونت علیه زنان وجود داره. و این هیچ ربطی به دین نداره. چرا که خشونت علیه زنان ریشه در فرهنگ ما داره .ریشه در گرایشات اخلاقی ما داره. ریشه در برخی سنت ها ی اصیل ما داره. من یه ناسیونالیستم. هم به ایرانی بودنم غیرت دارم و هم حتی به محله ای درش به دنیا اومدم و بزرگ شدم. ولی باید پذیرفت.شاید تلخ باشه برای برخی ،ولی اسلام هم نتونسته بعضی ازین مردای ایرانی رو آدم کنه.
و خشونت علیه زنان به انحاء متفاوت هر روز به فراخور گذشت ایام و تازگی تجربیات نو تر و به روز تر می شه. و باز هم می گم این هیچ ربطی به اسلام نداره.و این ایراد بزرگ ما زن هاست که به جای آسیب شناسی روابط خودمون با مردا سراغ اسلام می ریم و می خوایم همه کاسه کوزه ها رو سر اسلام بشکنیم.
چرا انکارش می کنیم؟
چرا چشمامون رو رووی واقعیات می بندیم؟
ضعف دانش ما در برقراری ارتباط با جنس اول تقصیر کی بوده؟
اون قدیم تر ها که ضعیفه جوون تر بود و جاهل تر(اوایل دهه 80 ) بود ، به هر دختری می رسیدی همه آمال و آرزوهاش رو پشت میله ها ی university می دید(مثل خود ضعیفه).انگار اگه دخترا دانشگاه قبول نمی شدن آخر دنیا بود ،مرگ بود ،روز حساب پس دادن به نکیر و منکر بود. اما حالا نمی دونم یا ما از اون مقطع فاصله گرفتیم و تو هیاهوی کنکور نیستیم یا دختر ها سر عقل اومدن.
خلاصه فعلا این جور که از شواهد و قرائن بر می آد دخترا امید و آرزوهاشون رو پشت یه میله ها ی دیگه ای جستجو می کنن و اون میله ها ی خونه شوهره. و البته این مسئله با کاهش میزان علاقه دختر ها و پسر ها به تحصیلات دانشگاهی بی ارتباط نیست.
چند روز پیش از یه عزیزی(!!!!)به کامنت گرفتم خیلی جالب بود و البته آموزنده برای این قشر فوق الاشاره. حیفم اومد که این کامنت رو به عنووان پست نذارم.
ممنون از اون دوست عزیز که با ارسال این کامنت باعث شد وبلاگ من از خواب پاشه.
چند روش آموزنده برای شکار شوهر؛
- روش جوادی ( لطفاًبه جای اسم جواد زین پس بگویید کریستف/جرج/بیل/آریل/ولادیمیر/نتانیا):
یه بار یه جایی که توی دید طرف باشه و بتونه با دو تا شلیک خودشو بهت برسونه یهو غش می کنی و ولو می شی کف زمین.پس از چند دقیقه هذیون گفتن راجع به اینکه پسر اصغر قصاب اومده خواستگاریت اما تو نمی خواهی به اون شوهر کنی/ مثلا به ضرب آب قند به هوش می آیی و وقتی چشمت به طرف می افته یهو بغضت می ترکه و د گریه. وقتی خوب گریه هاتو کردی و پاشدی که بری طرف کلی اصرار میکنه که برسونت.اما از اون اصرار و از تو انکار.خلاصه راه می افتی که بری اما یجوری راه می ری که مطمئن بشی طرف می تونه تا خونتون تعقیبت کنه… تا اینجا تو کار خودتو کردی اما از اینجا به بعدش دیگه با اوس کریمه.
2- روش یاهو مسنجری:
این روش اخیرا کاربرد زیادی پیدا کرده و عمدتا هم به خاطر اینه که لازم نیست مستقیم توی چشمای طرف نگاه کنی و این برای آماتورها هم کمک خبلی بزرگیه.از ایکونهای گوگولی مگولی هم می تونی برای رسوندن مفهوم استفاده کنی.اما بدیشم اینه که بعضی وقتها توی چت یه سو تفاهم هایی پیش می آد که خر بیار و باقالی بار کن!!
نکته:این روش فقط وقتی کاربرد داره که مطلب بطور صریح ادا بشه اما به علت اینکه هیچ موجود اناثی اصولا این کاره نیست پس بهتره که اصلا قیدشو زد!
-4-روش خرکی:
جلوی یکی از این لندکروز سیاهها بوسش می کنی که بدونه بخاطر بد بخت کردنش همه کار می کنی.
5-روش مذهبی خفن:
چهل شب جمعه جلوی در خونتون رو جارو می کنی و آجیل مشکل گشا پخش می کنی . تو ی این مدت به هر چی امامزاده و صاحب کرامات هست متوسل میشی و نذر می کنی که اگه حاجتت روا شد هر شب تو سقا خونه آس مم تقی یه شمع روشن کنی …ایشالا که حاجتتو میگیری.
نکته:خواهر التماس دعا
8-روش عرفانی:
میری لب چشمه که آب بیاری می بینی از قضا اونم انجاست.یه جوری که انگار حواست نیست پات می خوره به کوزه طرف و کوزه خورد و خاکشیر می شه.بعد لپات گل می اندازه و با عجله کوزتو پر می کنی و میری. اینجاست که طرف با خودش فکر می کنه:
اگر با من نبودش هیچ میلی چرا ظرف مرا بشکست لیلی
خلا صه خیالت تخت باشه که کارت درسته!
نکته:
این روش در طی تاریخ امتحانشو بخوبی پس داده و بنا براین بسیاری از کارشناسان و صاحبنظران معتقدن که بحران امروز ازدواج در اثر لوله کشی شدن آب بوجود اومده.
9-روش شهرستانی:
یه بار با چشم گریون و تن لرزون طوری که طرف بشنفه برای دوستت درد دل می کنی که چطوری وقتی داشتی می اومدی یه پسره ی چشم نا پاک تو رو دید زده و بهت متلک پرونده. بعدشم هقی می زنی زیر گریه. اینجاست که دیگه رگ غیرت طرف باد می کنه و حساب یارو با کرام الکاتبینه!
نکته:
اگه کار به خون و خونریزی نکشه می تونی روی موفقییت حساب کنی. اما اوصولا زندگی با این آدم توصیه نمی شه.
تذکرات ضعیفانه:
خاطر نشان می سازد بنده به عنوان یک ضعیفه آزادی خواه از همین تریبون در کمال صحت و سلامت اصولا با بنیان این موضوع (شوهر نمودن) مخالف هستم و این پست صرفاً به این خاطر ارسال شده که به تشویش اذهان عمومی و ترغیب دختران یاغی در جهت دوری از ازدواج متهم نشم.
به خدا ضعیفه جماعت زدن نداره
500 ساله می خوام یه مطلب بفرستم ، به خدایی که نمی دونم کیه و چیه نمی رسم، وقت نمی کنم
بابا اون وقتا ضعیفه جماعت اون قدر توو خونه می نشست تا کپک می زد
کلاغ چشم ضعفا رو اون قدیما از حدقه در می آورد هیچ کی نبود در خونه شو بزنه بگه ضعیفه بد بخت مرده ای یا زنده ای؟
حالا از صبح عینهو مردایی که هفت سر عائله دارن می زنه بیرون این ضعیفه بد بخت تا نصفه شب هم در حسرت یه لحظه زمین نشستن چون شمع ذره ذره می سوزه و آب می شه. آخرشم عوض دستت درد نکنه بر می گردن بهش می گن
قویه: چشمات در آد الهی می خواستی نری سر کار می خواستی فعالیت ایجتیماعی نکونی. سیبا ( سیستم یکپارچه بانک ملی ایران) رو رد کن بیادوگرنه می رم توو کار سووت بلبلی
داد اندیشی ها ی ضعیفانه:
فعالیت اجتماعی نکنم از توو خونه نشستن غمباد می گیرم/ فعالیت اجتماعی بکنم وبلاگمو کی آپ کنه؟بچه ها ی ننه مرده رو کی بزرگ کنه؟تربیتشون کنه؟شام سید رو کی حاضر کنه؟خونه رو کی تمیز کنه؟رخت ها رو کی اتو کنه؟لباسا دو هفته است روی بنده وقت نکردم جمعشون کنم فکر کنم الان دیگه پکیدن/فاسد شدن
وقت نمی کنم
کار بیرون نمی ذاره
دیروز یاسی بهم یه فحش بد داد/فکر کنم توو مهد کودک یاد گرفته/چیکار کنم خوب سر کار می رم نمی تونم ازش نگهداری کنم نمی تونم تربیتش کنم /می گی چیکار کنم ؟هان؟ توقع نداری که مربی مهد براش مادری کنه .داری؟؟؟؟؟؟
توو خونه که راه می رم آشغالا زیر دست و پام جرق جوروق می کنم خوب از صبح سر کارم تا 7 شب تا می رسم خونه ساعت 8 شبه خوب چیکار کنم؟ توقع که نداری توو زمان اوج مصرف انرژی سرمایه ملی رو هدر بدم.توقع داری؟؟؟؟؟
من به عنوان یه ضعیفه نمی تونم از راه که می یام مثه سید این پامو بندازم روو اون یکی و چای بخورم و روزنامه بخونم من به عنوان یه ضعیفه مجبورم مثه هاپو بدوم تا 12 شب.
من به عنوان یه ضعیفه فعال در عرصه جامعه مگه چند تا دست دارم که باهاش هزار تا کار کنم؟
من به عنوان یه ضعیفه باید چیکار کنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
چند روز پیش ها رئیس من و چند تا دیگه از ضعفای مقیم مرکز رو به بارگاه ملکوتی خویش فراخواند و گوش هایمان را تابی داد ، تاب دادنی و بهمان گفت که بروید چونان انسان زبان خارجه بیاموزید و تا تافل نگرفتید باز نگردید که اگر باز گردیدندید قلم پایتان را از حیث انتفاع خارج می نماییم.
ما ضعفا هم که اصولا ً تا چوب تر بالای سرمون نباشه حرف گوش نمی دیم ،از ترس اخراج شدن و عواقب تلخ دست به جیب شوهر شدن به سمت محل ثبت نام حمله ور شدیم.
من یکی که به شخصه خوشحال بودم چرا که کلاس زبان و میز و صندلی ناخودآگاه کرم های دوران دانشگاه و دبیرستان رو یادم می نداخت و منم که گشته مرده این جفنگ بازی ها.
روز اول کلاس من بودم و چند تا از ضعیفه های همقطار و چند تا ضعیفه نا آشنا.کلاس اون قدر پربار بود که نگو آخه من از همون اولین کلمه ای که استاد شروع به حرف زدن کرد فهمیدم که انگلیسی رو نه تنها به دو لهجه مزخرف بریتیش و امریکن بلکه به لهجه شیوا و سلیس ترکی هم می شه حرف زد.
اولش که اووسا حرف می زد من خنده ام گرفته بود ولی وقتی به رفیق فابریک نظری افکندم و دیدم که دل و دین و عقل و هوشش همه را به باد داده (گوشش به خاک)، از خودم خجالت کشیدم که به لهجه پر جبروت عزیزان شمال غرب کشور توهین خفی نمودم.
کلاس خیلی حال داد.خیلی خوب بود ولی.....هــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی روزگار
نمی دونم اوایل کلاس بود ؟اواسط کلاس بود؟اواخرش بود نمی دونم کی بود که حاجی از خودش اس ام اس در کرد و عیش ما رو منقش نمود.
قویه: هنوز تموم نشده این کلاس لامصب؟(به خدا مطمئنم سیبیل ها در این لحظه تابانده شده)
من:سلام نه هنوز
قویه: آخه تو کی می خوای آدم شی ضعیفه؟کی می خوای سر به راه شی؟کی می خوای بشینی توو خونه و به این بچه های ننه مرده برسی هااااااااااااااااااااااااااااان؟(و چشمانی که از پشت موبایل معلوم بود براغ شده)
(نمی دونم کلاس کی تموم شد ؟و من کی اومدم پایین؟کی سوار اتول حاجی شدم؟و کی رسیدم خونه و؟کی شام خوردیم ؟اصلا خوردیم و یا نخوردیمو؟کی خوابیدمو؟کی خوابم برد؟نمی دونم ولی اینو خوب یادمه که از لحظه ای که اولین اس ام اس اومد تا صبح که از خواب پاشدم شاید بیش از 40000 مرتبه اعتراف کردم به غلط کردنم مبنی بر ثبت نام در کلاس زبان.ضعیفه جماعت رو چه به پیشرفت؟برو بشین بچه داریتو بکن .غذا بپز. برو امامزاده نذراتو ادا کن.چادر بزن به کمرت وایسا با مادر شوهرت دعوا کن.واااااا، مگه وحشی ای ضعیفه؟اصلا برو گلدوزی یاد بگیر، بعدشم که داشتی از زور توو خونه موندن کپک می زدی برو کلاس ایروبیک تا میزون بمونی و توو دوره ها و مهمونی ها سر افکنده نشی)
خلاصه هیچی از خودم یادم نیست فقط یادمه که توو تمام راه به خاطر کلاس رفتن من هویت همه کائنات زیر سوال رفت . از گربه های گرسنه ی موش جوب های خیابون پهلوی بگیر و به ثانیه ها ی چراغ قرمز های سر میدون گلها ختم کن. حالا این اتوبان جلال هم هیچ وقت تووش پرنده پر نمی زنه ها اون شب با من لج کرده بود آن چنان ترافیکی داشت که نگو و نپرس. این مردا از اون دنیا هم دست از سر آزار و اذیت ما بر نمی دارن.نمونه اش همین جلال آل احمد .
بهش گفتم حاج آقا چرا نمی ذاری خودم برم بیام؟ من به خدا اون موقع ها که خونه ددی جونم و مامی بودم خودم ساعت 11 شب تنها می یومدم خونه.
و این جا بود ، درست همین جا که رگ سیدی حاجی گل کرد و هوار کشید که چند بار بهت بگم جامعه ناامنه ضعیفـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟و این جا من بودم که ...........شرمنده نمی تونم بگم چی شد
اصلا ول کن بابا
خسته شدم اون قدر که گفتم باز هم همان پتک قدیمی خشونت علیه زنان. خسته شدم از بس گفتم که باز هم همه ی راه ها به رم ختم می شود.خسته شدم از بس گفتم که ای کاش رم همان اورشلیم بود.
چیزه.......
چی می خواستم بگم؟
آهان
اصلاً به من چه ؟کی گفته من می خوام برم کربلا ؟ من خدا قسمت کنه یه سفر برم زیارت آکروپولیس یه دوتا کورس هم توو ونیز تاکسی سوار شم دیگه هیچی نمی خوام از این دنیا.
کربلا ؟ منو چه به این جور جاها؟
ولی مگه گوش سید به این حرفا بدهکاره؟ هر چی گفتم حاجی جون خودت بیا برو منم نمی خواد ببری ،بذار توو این نبودنت منم یه دل سیر برم سراغ دوستای ناباب جوونی و هــــــــــــــــــــــی یادت بخیر کافه نادری، تالار سنگلج ،کجایی کافی شاپ چشمک با اون تست های ژامبونت؟وای هنوز هم بوی قهوه ها ت دیوونه ام می کنه هیلتون، هــــــــــــــی چه روزگاری داشتیم.........هر کاری کردیم این سید رو بکنیم مثه خودمون و رفقا نشد که نشد.........ضعیفه ایم دیگه
چی داشتم می گفتم؟ کربلا؟؟؟
دیروز از صبح عینهو دو تا مرغ و خروس سر کنده تو این خیابونا چرخیدیم ، چرخیدیم، چرخیدیم تا بالاخره یه دفتر خونه اسناد رسمی پیدا کردیم که دفتر چه گواهی امضاش رو آورده بودن. نمی دونم دفترای گواهی امضا شب ها کجا می رن که 400 تا دفتر خونه رفتیم همه شون گفتن دفتر چه گواهی امضامون هنوز نیومده. اگه کسی می دونه که این دفاتر ناقلا شبها کجا می رن که صبح ها این قدر دیر به محل کار می رسن حتماً بهم بگه بی زحمت.
خلاصه جونم براتون بگه بالاخره یه دفتر خونه یافتیم و جهیدیم تووش
قویه با غروری خاص لم داده بود روو صندلی منتظر بود صدامون کنن تا بریم و حاج آقا امضا بفرمایند دفتر چه رو .
که چی؟ که من بتونم پاسپورت بگیرم تا خیر سرم تنها هم نه با خودش برم مسافرت. نمی دونم بخندم یا گریه کنم؟
می دونید فلاکت بار ترین لحظه این حادثه تلخ کجا بود ؟ اون جایکه قویه موقع امضا دفتر چه پیروزمندانه جلوی سر دفتر برگشت بهم گفت امضا نمی کنم . گفتم : چرا؟ گفت : خرج داره.در ازاءش برام چیکار می کنی؟
ای خاک توو سرت ضعیفه. که به زور خودش با خودشم که می خوای بری مسافرت باید بهش باج بدی.
اصلاً نمی خوام، هیچ جا نمی خوام برم.نه کربلا نه ایتالیا نه قم
ببخشید حاج آقا ؛ اجازه هست یه سر برم خونه مامانم و یه دل سیر توو بغلش گریه کنم؟
اجازه هست برم لب پنجره وایسم و یه کم فکر کنم شاید یا خدا منو قانع کرد یا من خدا رو ؟
اجازه هست نفرین کنم این قارچ سمی فمنیست رو که سر منو گرم این چیزا کرد؟
اجازه هست آشغالا رو از توو آشپزخونه ببرم بذارم دم در؟؟؟؟؟؟؟؟ به خدا بوی گندش همه جا رو گرفته
قویه: یه کلوم ختم کلوم ،نچ ( و سیبیل ها که طبق معمول در این لحظه تابانده می شود)