سفارش تبلیغ
صبا ویژن

چند روز پیش ها رئیس من و چند تا دیگه از ضعفای مقیم مرکز رو به بارگاه ملکوتی خویش فراخواند و گوش هایمان را تابی داد ، تاب دادنی و بهمان گفت که بروید چونان انسان زبان خارجه بیاموزید و تا تافل نگرفتید باز نگردید که اگر باز گردیدندید قلم پایتان را از حیث انتفاع خارج می نماییم.

ما ضعفا هم که اصولا ً تا چوب تر بالای سرمون نباشه حرف گوش نمی دیم ،‏از ترس اخراج شدن و عواقب تلخ دست به جیب شوهر شدن به سمت محل ثبت نام حمله ور شدیم.

من یکی که به شخصه خوشحال بودم چرا که کلاس زبان و میز و صندلی ناخودآگاه کرم های دوران دانشگاه و دبیرستان رو یادم می نداخت و منم که گشته مرده این جفنگ بازی ها.

روز اول کلاس من بودم و چند تا از ضعیفه های همقطار و چند تا ضعیفه نا آشنا.کلاس اون قدر پربار بود که نگو آخه من از همون اولین کلمه ای که استاد شروع به حرف زدن کرد فهمیدم که انگلیسی رو نه تنها به دو لهجه مزخرف بریتیش و امریکن بلکه به لهجه شیوا و سلیس ترکی هم می شه حرف زد.

اولش که اووسا حرف می زد من خنده ام گرفته بود ولی وقتی به رفیق فابریک نظری افکندم و دیدم که  دل و دین و عقل و هوشش  همه را به باد داده (گوشش به خاک)، از خودم خجالت کشیدم که به لهجه پر جبروت عزیزان شمال غرب کشور توهین خفی نمودم.

کلاس خیلی حال داد.خیلی خوب بود ولی.....هــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی روزگار

نمی دونم اوایل کلاس بود ؟اواسط کلاس بود؟اواخرش بود نمی دونم کی بود که  حاجی از خودش اس ام اس در کرد و عیش ما رو منقش نمود.

قویه: هنوز تموم نشده این کلاس لامصب؟(به خدا مطمئنم سیبیل ها در این لحظه تابانده شده)

من:سلام نه هنوز

قویه: آخه تو کی می خوای آدم شی ضعیفه؟کی می خوای سر به راه شی؟کی می خوای بشینی توو خونه و به این بچه های ننه مرده برسی هااااااااااااااااااااااااااااان؟(و چشمانی که از پشت موبایل معلوم بود براغ شده)

(نمی دونم کلاس کی تموم شد ؟و من کی اومدم پایین؟کی سوار اتول حاجی شدم؟و کی رسیدم خونه و؟کی شام خوردیم ؟اصلا خوردیم و یا نخوردیمو؟کی خوابیدمو؟کی خوابم برد؟نمی دونم ولی اینو خوب یادمه که از لحظه ای که اولین اس ام اس اومد تا صبح که از خواب پاشدم شاید بیش از 40000 مرتبه اعتراف کردم به غلط کردنم مبنی بر ثبت نام در کلاس زبان.ضعیفه جماعت رو چه به پیشرفت؟برو بشین بچه داریتو بکن .غذا بپز. برو امامزاده نذراتو ادا کن.چادر بزن به کمرت وایسا با مادر شوهرت دعوا کن.واااااا، مگه وحشی ای ضعیفه؟اصلا برو گلدوزی یاد بگیر، بعدشم که داشتی از زور توو خونه موندن کپک می زدی برو کلاس ایروبیک تا میزون بمونی و توو دوره ها و مهمونی ها سر افکنده نشی)

خلاصه هیچی از خودم یادم نیست فقط یادمه که توو تمام راه به خاطر کلاس رفتن من هویت همه کائنات زیر سوال رفت . از گربه های گرسنه ی موش جوب های خیابون پهلوی بگیر و به ثانیه ها ی چراغ قرمز های سر میدون گلها ختم کن. حالا این اتوبان جلال هم هیچ وقت تووش پرنده پر نمی زنه ها اون شب با من لج کرده بود آن چنان ترافیکی داشت که نگو و نپرس. این مردا از اون دنیا هم دست از سر آزار و اذیت ما بر نمی دارن.نمونه اش همین جلال آل احمد .

بهش گفتم حاج آقا چرا نمی ذاری خودم برم بیام؟ من به خدا اون موقع ها که خونه ددی جونم و مامی بودم خودم ساعت 11 شب تنها می یومدم خونه.

و این جا بود ، درست همین جا که رگ سیدی حاجی گل کرد و هوار کشید که چند بار بهت بگم جامعه ناامنه ضعیفـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟و این جا من بودم که ...........شرمنده نمی تونم بگم چی شد

اصلا ول کن بابا

خسته شدم اون قدر که گفتم  باز هم همان پتک قدیمی خشونت علیه زنان. خسته شدم از بس گفتم که باز  هم همه ی راه ها به رم ختم می شود.خسته شدم از بس گفتم که ای کاش رم همان اورشلیم بود.

 


نوشته شده در  یکشنبه 86/8/13ساعت  6:50 عصر  توسط یک شهروند درجه دو 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
خداحافظ ای شعر شبهای روشن
ایول داری یا نه؟؟؟؟؟؟؟؟؟
یه فلش بک خاطره انگیز
حالا نوبت ماست که فتنه کنیم ؟
خانم ها می شنوید؟؟؟؟؟؟؟
حس خوب در خانه بودن
[عناوین آرشیوشده]