سن: حدوداً 70
جرم : توانمندی ، قابلیت ، عرزه(عرضه؟ارزه؟ارذه؟عرزه؟)هر مدلی که فرهنگستان خودتون صلاح می دونه ....
جنم، هر آنچه به نداشتنش حسودیمان (تان ، شان ) می شود.
مجازات: میگ میگ ، بستگی داره ، میگ میگ ، هر چی برادرا صلاح بدونن، حالا فعلاً بره 209 (میگ میگ) تا ببینیم چی می شه؟................دادگاه تمومه، دیگه زیادی عدالت رو برقرار کردیم ملت روو دل می کنن.اعلام زمان تنفس، برادرا خسته نباشن........
هاله عزیزم؛
در این دنیای صد رنگ پرنیرنگ، در این عصر خفقان اندیشه، در این روزگار بی والد پست، چه فایده اگر تو باشی؟چه فایده اگر روح تو ، بلندی مهر را و لطافت یاس را یاد آور باشد؟
هاله عزیزم؛
فرقی نمی کند نام بزرگ تو مزین به نام های اساطیر شاهنامه باشد و یا یاد آور روح سبز علوی ، اگر قرار باشد که نباشی،اگر صلاح بدانند که نبودنت آرامشان می کند تو ناگزیری از جنگ برای بودن.....
در گذار بودم از میان نوشته های هم پارسی بلاگی هایم مرده ای را دیدم وبلاگ می نگاشت و چه نیکو به روز می کرد مطالب را برعکس من، از تو هم نوشته بود و از شیرین تو نیز، از شیرینی که به جرم دفاع از تو محکوم شده بود.تا کجا می خواهیم این چنین قدر ناشناس باشیم؟حتی ضعفا هم تحت تأثیر این مردان نامردند.
از تو بد نوشته بود این زنده یاد مرده.بدخواهت بود گویا!!؟؟
خبر دارم که این زنده یاد مرده است پس ناراحت مباش یک بدخواه کم....تو ان قدر خوبی که مرده ها نیز دست از سر تو بر نمی دارند.......
نمی دانم این زنده یاد را کشته اند یا خود مرده است ولی از داداندیشی های ضعیفانه اش به نظر می رسید که او هم به صلاح برادران (میگ میگ ) بوده است که بمیرد.
شاید او هم آزاد اندیش بوده.شاید او هم زیاد مهربان بوده ، شاید او مثل هیچ کس نبوده.......نمی دانم
هر آنچه را ندانم این را خوب فهمیده ام ؛ فرقی نمی کند اسفندیاری باشی یا علوی
مادامی که حکم جهاد بر تو بار شود تو حذف می شوی ( فیزیکت، روحت، اعتقاداتت)
مجازی بودن و حقیقی بودن جهاد زیاد مهم نیست تنها آنچه مهم است این است که بر تو حکم جهاد بار شده و (قاعده لا تجسسوا ) عمراً ربطی به این جهاد ندارد.
مهم نیست تو خائنی یا مصلح
ولایت مداری یا اسیر دست صهیونیست
دغدغه دین داری یا نه
تنها مهم است که هستی و نباید باشی .دنبال جرمت نباش ، جرم تو تنها این است که نباید زیاد جلوی چشم برادران ( میگ میگ )باشی .
و برادران را که می دانی زیاد از این جنس ضعیف خوششان نمی آید و صد البته ترسی هم ندارند از این شهروند درجه 2 حتی اگر این جنس حضرت زهرایشان باشد.باکی ندارند از قیامت و جده سادات چرا که دستگاه های شنودشان (میگ میگ ) بسیار خفن و قوی تر از آن است که ترسی به دل برادران جهاد گر بیندازد.
و این وحشت تو از قدرت برادران ، می دانی ؟ برایشان حکم رانی هلو را دارد در دل تابستان.
وبلاگ ننویس، چت نکن، حرف نزن، لال، در هیچ مجمعی ظاهر نشو، منتخب نشو، دلت نسوزد برای مریضان دروغ گو، مادری نکن، مهربان مباش، اشک ها را همه از بن اشک تمساح بین، خورشید مباش ، متاب ، متاب، متاب و در دل شب چون مهتاب مباش، به زیارت حضرت معصومه مرو.تو را چه به دهلاویه و فکه و شلمچه و اروند؟؟؟؟؟
این ها همه برای تو حکم یک هالیدی شاد را دارد در سواحل کاناری.
می فهمی؟ نمی فهمی؟ تو هیچ وقت نخواهی فهمید دغدغه برادران را.......
کمی عاقل شو ضعیفه
پاورقی:میگ میگ همان پارازیت خودمان است دیگر.......برادران جهادگرخوب می دانند
نمی دانم این اسلام ناب محمد، آیا می داند عشق چیست؟
آیا درکی از عشق دارد این دین نمی دانم چرا خون و شمشیری؟
لطفاً نشنوید آنچه می گویم را......گوش کنید
و سعی نکنید واقعیت را تنها به دیدن اکتفا کنید......نگاه کنید لطفاً
مرور:
مردی با زنی ازدواج می کند و در عین تعهدی که شرعاً و عرفاً به او دارد....چه کند مرد است دیگر رقیق القلب و معطوف....دل و دینش را به زنی ، پری سیمایی شاید می بازد.خودتان را جای این مرد بگذارید ، کار بسیار سختی ست به قطع.اما سخت تر از آن وضعیت همسر اول وی است که پای تعهدش مانده است و مرد زندگیش ........ ای وااااااااااای بر اسیری کز یاد رفته باشد........در دام مانده باشد صیاد رفته باشد......
این مرد بی گناه،دلداده، طفلی(خوب چیکار کنه ؟عاشق شده دیگه.حلال خدا رو که حروم نکرده)برای حل مشکلش یه راه حل توپ داره
ازدواج.......این سنت حسنه و کریمه و رحیمه و غافره و ساتره و کاشفه و( هر چیزی که دیگه خودتون صلاح می دونید....)الهی.و بدین ترتیب مشکل به خیر و خوبی حل می شه.زن اول کیلویی چنده بابا؟؟؟
ولی بیاید قضیه رو یه کم ضعیفانه تر هم مرور کنیم.
فکرش کنید این اتفاق برای یه زن بیفته . زنی با مردی ازدواج می کنه(حالا خواسته یا ناخواسته اش مهم نیست)و از قضا زن عاشق یوسف صفاتی دیگر می شود.حال تکلیف چیست؟ازدواج؟؟؟؟؟؟؟
خاک انداز بازی های ارباب منزل: گل بگیر دهنتو ضعیفه...چی داری نشخوار می کنی؟از در خونه در اومدن و فعالیت ایجتیماعی کردن همین مصیب هارو هم به دنبال داره دیگه.چه بی حیا شدن این ضعفا؟؟؟!!!!(و در این قسمت سیبیل ها تابانده می شوند)
داد اندیشی های پنهانی یک ضعیفه:
گیریم که اجرای حکم سنگسار تألمی ست شاید بر دل های جریحه دار شده افکار عمومی و باز هم گیریم که اسلام برای دل دردمند و آه جانکاه آن مرد رو دست خورده این حکم را برای همسر خائن ، مفسده وی بریده است و هزار تا چیز دیگه که خودتون دوست دارید هم بگیریم و در آخر محض رضای خدا یه فلش بک بزنیم به پیشینه این ماجرا.به مجرم پرونده.به اون ضعیفه ای که همه آتیش ها از گور، گور به گوریش بلند شده.
چرا ؟به راستی چرا این زن باید مرتکب چنین جرمی بشه؟آیا به عواقبش نیندیشیده بوده؟
و آیا این اسلام مصلح و حق طلب به حال این زن مجرمه فکری کرده؟
آیا اسلام اندیشیده است که چرا یک زن، یک زندگی، یک منزل، یک کوه تحمل ، به نقطه ای از یأس و خفقان و دل زدگی می رسه که مرتکب این خیانت می شه؟آیا اسلامی که می گن حجت واضحه است علاوه بر فکری برای التیام دردهای عمومی ، فکری هم برای التیام درد فردی آدم ها کرده است؟
به راستی چه تدبیری ست برای زنی که دیر گاهی از عمرش را ، اگر عاشقانه نباشد که وااسفا، گیریم عاشقانه به پای مردی می بازد که اورا ذره ای نه اهمیت می دهد و چه می شود با دل این زن زمانی که در میان تمام این نا بسامانی ها و نابهنجاری های عاطفی رانده شدن از سوی مرد زندگیش ، تکیه گاهش ، و امیدش ، بارقه ای از نور را می یابد؟در میان تاریکی های ظلمت بار زندگی سردش چه می کند این نور با دریای دل متلاطم و مواج این زن؟
درد اجتماع را التیامی باید به مدد مدعی العموم، درد مرد عاشق پیشه را نیز به مدد ازدواج های مکرر، لیک التیام درد بی درمان این زن عاشق به راستی همان سنگسار است؟آیا اجرای حکم سنگسار گره از کار زنانی این چنین باز می کند؟اگر اقدامات تنبیهی از این دست چاره ساز بود ، پس جایگاه اختراعاتی مثل اقدامات تأمینی - تربیتی کجاست؟
و باز هم همان پتک قدیمی خشونت علیه زنان.
دل تنگی های یک نامرد مرد:
چرا همه راه های من به رم ختم می شود؟؟؟؟ای کاش رم همان اورشلیم بود............
برگزاری اولین کنگره زن بودن ممنوع
موعد: 12 تیرماه1386 ساعت 14 الی 19
میعاد: تالار علامه امینی - دانشگاه تهران
جهت ثبت نام به آدرس اینترنتی www.hanif-ngo.com مراجعه فرمایید.
برای تهیه این عنصر بی مصرف باید مقدار زیادی اسید دروغ گویی را با سولفات مکاری و اکسید حقه بازی و سولفور کلک مخلوط و مقدار بسیار زیادی کلرید غرور بیجا و نیترات وقاحت و شرارت را به این ترکیب اضافه و در آخر کافیست کمی بی کربنات هیزی و کلرات اعتماد به نفس کاذب را با خساست ترکیب کرده و این عنصر به صورت ول در محیط یافت می شود..........