خدا بد نده!! بابا جان کسالت پيدا کردن؟ انشالله به زودي و با سلامت کامل برگردن به منزل.
راستي بابات پرستاره؟ يا توي بيمارستان کار ميکنه؟ پس همکارييييم!!!
اگه بدوني من گاهي چه صحنه هايي مي بينم توي بيمارستان... انگشت به دهن مي موني, مثل خودم! البته من فقط توي قسمت پرتونگاري کار ميکنم و با عمق فاجعه ي بيمارا مواجه نمي شم. اما هر از گاه بخشمون با اومدن يک بيمار اورژانسي يه تکون اساسي مي خوده.
ديروز از پزشکي قانوني يه جسد آورده بودن که تير خورده بود. مي خواستن براي کالبد شکافي از همه ي اعضاي بدنش عکس بگيرن! من که نديدمش اما احساس اينکه توي اتاق بغليت يه جسد که کشته شده, گذاشته باشن... ترسناکه!