• وبلاگ : زن بودن ممنوع
  • يادداشت : زن بودن ممنوع؟؟؟؟؟؟
  • نظرات : 13 خصوصي ، 23 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
       1   2      >
     
    + هديه 
    سلام
    البته كه تشكر ميكنم:ممنونم! نه فقط بابت تلنگرت آجي ! كه واسه همه لطفت

    نظر شما درباره برنامه هاي صدا و سيما چيست؟


    اين سوالي است كه مسوولان صدا و سيما هر از چندگاهي به خصوص بعد از برنامه هاي نوروزي در كوچه و خيابان از مردم مي پرسند. تا تاييديه اي براي برخي از برنامه هاي ... مخصوصا فيلم هاي سينمايي و سريال ها بگيرند.


    جناب آقاي ضرغامي خوب يادشان هست كه ابتداي رياستشان وقتي قصد داشتند نظر همه را به خود جلب كنند با تمام اهل نظر و علم از حوزه و دانشگاه كه در راس آنها علما بودند نشست به اصطلاح صميمي گذاشتند.


    اما اكنون كه آقاي ضرغامي و اهالي صدا و سيما وقتي مي بينند به اكثر نظرات و انتقادات مقام معظم رهبري، علما و ديگران توجهي نشده سالي چند بار درباره برنامه هايشان از مردم نظر خواهي مي كنند؛ تا وقتي كه گفتند: فلان برنامه اين ضعف را دارد بگويند: اين برنامه با اسقبال مردم روبرو شده، بفرما اين هم نظر خواهي!


    قصد توهين به افكار مردم را ندارم اما مگر هميشه مي توان بر نظر مردم تكيه كرد آن هم در هر موضوعي؟


    مگر همه مردم كارشناس و صاحب نظر هستند؟


    مگر خراب كردن افكار و سليقه مردم از طريق رسانه ها از جمله صدا و سيما كار مشكلي است؟


    افرادي بايد درباره برنامه هاي صدا و سيما اظهار نظر كنند كه: هنر و رابطه آن با دين و جامعه را بخوبي بشناسند و كارشناس به تمام معنا باشند.

    سلام ... همون طور كه انتظار ميرفت بازم مطلبتون عالي بود. حرف دل منو زدين. متاسفانه تو جامعه امروز با برخي تبليغات غلط زنان فكر ميكنن بايد هويت خودشون رو در بيرون از خونه جستجو كنن ( البته من موافق موندن هميشگي بانوان در خانه نيستما ) اما يادشون ميره مقام زن بودن و مقام مادر بودن رتبه اي يه كه تمام صالحان و پاكان در برابر اون زانو ميزنن. و باز هم متاسفانه مادران ما با اين تفكر غلط زندگي ميكنن كه مادر بودن تنها در به دنيا آوردن كودك خلاصه ميشه اما مادر بودن در سطح كلان يه مسئوليته ، يه وظيفه هست كه تا پايان عمر مادر روي دوشش سنگيني ميكنه و همين مسئوليته كه اون ثواب عظيم رو به همراه داره. يقينا اگه حضور زنان در خونه پررنگ تر بشه نسل بعدي ما داراي چالشهاي رواني و اخلاقي كمتري خواهند بود ....... ( خودم با خودم حال ميكنم ... عجب سخنراني كردما ) ... يا حق
    + سعيده 

    سلام

    تازه متنتو خوندم ............ چي ميشه؟؟؟؟؟؟

    در مورد اونم شايد توهم برم داشته

    سلام

    خواستم بپرسم اون پسته چي شده؟ پريده انگاري.

    موفق باشي

    سلام حال احوال شما خوبيد ؟

    الانم دير نشده ها قضيه كار و اينا رو ميگم چاره ش يه استعفانامه س تازه به نفع سيدم ميشه طفلي خسته شده از بس شما رو نديده تازه اكرم ديده خسته و داغون و طلبكار ديده والا ...

    تازه حقوق زن ومردمساوي ترم ميشه اينجوري سيد ميره بيرون سخت كار ميكنه شما هم به مطالعات و پرورش افكار و آپ تو ديت ! كردن معلوماتتون ميرسيد و موسيقي مورد علاقه تون رو گوش ميديد و حالشو ميبريد ... به نظر شما اينجوري مساوي تر نيست ؟!

    براي آدم حواس نميذاري كه !

    اومده بودم بگم :

    شرمنده كه دعوتت را اجابت نكردم

    اگه يك نگاهي به زنجيره اي كه تو را به بازي كشونده بياندازي مي بيني كه من حلقه سوم هستم از آخر.البته اين دليل نميشه كه بازي را دوباره ادامه ندم

    من هم اومدم بگم شرمنده و هيچ توضيح منطقي و قانع كننده اي براي اين همه نارفيقي ندارم جز اينكه بگم بي حوصله ام و پرمشغله

    پايدار باشي

    قبول! ما هرچي مي كشيم از دست خودمون مي كشيم ولي نه براي اينكه چوب توو لونه زنبور مي كنيم، براي اينكه وقتي چوب توو لونه مون ميكنند (از اول تاريخ تا الان) مثل زنبورها رفتار نكرديم.

    اينكه آدم خسته بشه از كاركردن. نه از كاركردن كه دچار روزمرگي شدن؛ خسته از محيط هاي خشك و رسمي اداره كه هيچ شباهتي به دوران خوش دانشجويي نداره؛ خسته از تحمل جمع آدم بزرگ ها و درگير امور بي اهميت شدن يك حقيقت بزرگه اما تو فكر مي كني راه حلش خونه نشينيه؟

    تو فكر مي كني مردها دچار اين احساس نمي شن. روزمرگي و دور شدن از كارهاي تحقيقي و محروم خوندن كتابهايي كه دوست داري به خاطر كمبود وقت

    اين خاصيت زندگي توي محيطهاي شهريه.

    آره موافقم زنهاي متاهل و شاغل معمولا خيلي خودشون را خسته مي كنن چون دو شيفت كار مي كنن. اين مشكل هم به خاطر داشتن شغل شيفت اول نيست به خاطر اينه كه هنوز حقوق خودشون را درست نمي دونن.

    مطمئن نيستم اگه بشيني خونه آپ تو ديت بموني. ولي مطمئنم توي تمام قروني كه حق و حقوق انساني ما با قوانين دست و پا گير مردان نتيجه نگر له و لورده مي شد؛ مادربزرگ هاي ما توي خونه نشسته بودند و نه حسي مثل روند فرسايشي اطلاعاتشون آنها را رنج مي داد و نه حتي به ذهنشون مي رسيدكه خودشون رو اپ تو ديت كنند.

    معني حرفهام اين نيست كه زنها بايد و به هرقيمتي وارد بازار كار بشوند ولي اين نگاه تو كه موضوع ركود و من هميشه مي گم فسيل شدن كارمندان را به زن بودن ربط دادي اصلا به نظرم منطقي نبود.

    رو راست بگم. يك جورهايي ضعيفه بازي بود!

    راستي كاملا با كامنت سيمرغ موافقم

    زنده باد تساوي

    سلام عزيزم

    ممنون از اظهار لطفت

    راستي هر وقت جواب كل كل با مرد اجنبي رو گرفتي

    ما رو هم بي خبر نذار

    سلام

    نرسيده از ما گله كرديد كه؟!

    به هر حال قدمتون سر چشم .. يه جوا بكوچولويي هم همانجا به نوشته شما دادم :)

    اين مطلبي هم كه نوشتيد ديگه نيازي به نظر نداره!!!

    من تو خط اتوبوس BRT (ببخشيد سامانه ي اتوبوس هاي تند رو !!!) يک خانمي رو ديدم که راننده اتوبوس بود ....

    با خودم فکر کردم .. اين خانم بعد از 7-8 ساعت رانندگي و سر و صداي مسافران و دعواهاي آنها و ترافيک و غيره و ذالک .... وقتي به خانه ميرسد ، آيا مي تواند وقتي براي فرزندانش بگذارد ...؟

    به قول يک استادي در زمان جاهليت انسان بودن زن ها را فراموش کرده بودند .... در زمان حاضر زن بودن زن ها را فراموش کرده اند ....

    تو خود حديث مفصل بخوان از اين چند خط! (برا اينکه کليشه نشه آخرش رو خودم سرودم!!!)

    زلال باشيد

    يا حق

    سلام .

    اين موضوع كه اون روانشناس عنوان كرده برخاسته از تفكر زيست شناختي در تحليل تمايزات زن و مرد . راستش رو بخوايد اين طرز فكر اون روانشناس به مرحله انقراض رسيده . اين جور بيانات تنها كمك مي كنه كه زنان به خودشون القا كنن كه به خاطر تفاوت هاي زيست شناختيشون در اين مكان قرار دارند و اين چيزي است كه متاسفانه در طول تاريخ گريبانگير زن بوده است !

    متابوليسم همون ماركسيسم و نهيليسم و ايناست ديگه ؟‏

    نميدونم كجا يه متني خوندم كه به حرفات نزديك بود:
    ما به مردها گفتيم: مي خواهيم مثل شما باشيم. مردها گفتند: حالا كه اين قدر اصرار مي كنيد، قبول! و ما نفهميديم چه شد كه مردها ناگهان اين قدر مهربان شدند.
    وقتي به خود آمديم، عين آن ها شده بوديم. كيف چرمي يا سامسونت داشتيم و اوراقي كه بايد به اش رسيدگي مي كرديم و دسته چك و حساب كتاب هايي كه مهم بودند. با رئيس دعوايمان مي شد و ‏اخم و تَخم اش را مي آورديم خانه سر بچه ها خالي مي كرديم. ماشين ما هم خراب مي شد، قسط وام هاي ما هم دير مي شد. ديگر با هم مو نمي زديم. آن ها به وعده شان عمل كرده بودند و به ما ‏خوشبختي هاي بي پايان يك مرد را بخشيده بودند. همه كارهايمان مثل آن ها شده بود فقط، نه! خداي من! سلاح نفيس اجدادي كه نسل به نسل به ما رسيده بود، در جيب هايمان نبود. شمشير دسته ‏طلا؟ تپانچه ماشه نقره اي؟ چاقوي غلاف فلزي؟... نه! ما پنبه اي كه با آن سر مردها را مي بريديم، گم كرده بوديم. همان ارثيه اي كه هر مادري به دخترش مي داد و خيالش جمع بود تا اين هست، ‏سر مردش سوار است. آن گلوله اليافي لطيفي كه قديمي ها به اش مي گفتند عشق، يك جايي توي راه از دستمان افتاده بود. يا اگر به تئوري توطئه معتقد باشيم، مردها با سياست درهاي باز ‏نابودش كرده بودند. حالا ما و مردها روبه روي هم بوديم. در دوئلي ناجوانمردانه. و مهارتي كه با آن مردهاي تنومند را به زانو درمي آورديم، در عضله هاي روحمان جاري نبود.‏
    سال ها بود حسودي شان مي شد. چشم نداشتند ببينند فقط ما مي توانيم با ذوقي كودكانه به چيزهاي كوچك عشق ‏بورزيم. فقط و فقط ما بوديم كه بلد بوديم در معامله اي كه پاياپاي نبود، شركت كنيم. مي توانستيم بدهيم و نگيريم. ‏ببخشيم و از خودِ بخشيدن كيف كنيم. بي حساب و كتاب دوست بداريم. در هستي، عناصر ريزي بودند كه مردها با ‏چشم مسلح هم نمي ديدند و ما مي ديديم. زنانگي فقط مهارت آراستن و فريفتن نبود و آن قديم ها بعضي از ما اين را ‏مي دانستيم. مادربزرگ من زيبايي زن بودن را مي دانست. وقتي زني از شوهرش از بي ملاحظگي ها و درشتي هاي ‏شوهرش شكايت داشت و هق هق گريه مي كرد، مادر بزرگ خيلي آرام مي گفت: مرد است ديگر، نمي فهمد. مردها ‏نمي فهمند. از مرد بودن مثل عيبي حرف مي زد كه قابل برطرف شدن نيست. مادربزرگ مي دانست مردها از بخشي از ‏حقايق هستي محروم اند. لمس لطافت در جهان، در انحصار جنس دوم است و ذات جهان لطيف است.‏مادربزرگ مي گفت كار زن ها با خدا آسونه. مردها از راه سخت بايد بروند. راه ميان بري بود كه زن ها آدرسش را داشتند ‏و يك راست مي رفت نزديك خدا. شايد اين آدرس را هم همراه سلاح قديمي مان گم كرديم.‏
    به هر حال، ما الان اينجاييم و داريم از خوشبختي خفه مي شويم. رئيس شركت به مان بن فروشگاه سپه داده و ما ‏خيلي احساس شخصيت مي كنيم. ده تا نايلون پر از روغن و شامپو و وايتكس و شيشه شور و كنسرو و رب و ماكاروني ‏خريده ايم و داريم به زحمت نايلون ها را مي بريم و با بقيه همكارهاي شركت كه آن ها هم بن داشته اند و خوشبختي، ‏داريم غيبت رئيس كارگزيني را مي كنيم و اداي منشي قسمت بايگاني را درمي آوريم و بلندبلند مي خنديم و بارهايمان ‏را مي كشيم سمت خانه. چقدر مادربزرگ بدبخت بود كه در آن خانه مي شست و مي پخت. حيف كه زنده نماند ببيند ‏ما به چه آزادي شيريني دست يافتيم. ما چقدر رشد كرديم.
    افتخارآميز است كه ما الان، هم راننده اتوبوس هستيم هم ترشي مي اندازيم. مهندس معدن هستيم و مرباي انجيرمان ‏هم حرف ندارد. هورا ما هر روز تواناتر مي شويم. مردها مهارت جمع بستن ما را خيلي تجليل مي كنند. ما مي توانيم ‏همه كار را با همه كار انجام دهيم. وقتي مردها به زحمت بلدند تعادل خودشان را ايستاده توي اتوبوس حفظ كنند، ما با ‏يك دست دست بچه را مي گيريم با دست ديگر خريدها را، گوشي موبايل بين گردن و شانه، كارهاي اداره را راست و ‏ريس مي كنيم. افتخارآميز است.‏
    دستاورد بزرگي است اين كه مثل هم شده ايم. فقط معلوم نيست به چه دليل گنگي، يكي مان شب توي رختخواب مثل ‏كنده اي چوب راحت مي خوابد و آن يكي مدام غلت مي زند، چون دست و پاهايش درد مي كنند. چون صورت اشك آلود ‏بچه اي مي آيد پيش چشمش. بچه تا ساعت پنج مانده توي مهد كودك. همه رفته اند، سرايدار مجبور شده بعد از رفتن ‏مربي ها او را ببرد پيش بچه هاي خودش. نيمه گمشده شب ها خواب ندارد. مي افتد به جان زن. مرد اما راحت است، ‏خودش است. نيمه ديگري ندارد. زن گيج و خسته تا صبح بين كسي كه شده و كسي كه بود، دست و پا مي زند.‏
    مادربزرگ سنت زده و عقب افتاده من كجا مي توانست شكوه اين پيروزي مدرن را درك كند؟ ما به همه حق و حقوقمان ‏رسيده ايم. زنده باد تساوي!‏

    سلام

    البته ما تنها مقصر نيستيم

    در واقع هر چي مي كشيم از زمونه

    اين زمانه با ما جور نيست

    به ما هم سر بزن

       1   2      >