وبلاگ :
زن بودن ممنوع
يادداشت :
به طرف هدفت نشونه بگير ضعيفه
نظرات :
1
خصوصي ،
36
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
خزر
يه جوري انگار ميري پشت يه نثري که يه ذره جديه يه ذره شوخي که هيچ انتقادي نشه بهت کرد. منم بنابراين اون بخش خيلي زياده حرفات که متعجبم ميکنه و بهش نقد دارم رو ناديده ميگيرم و به بخش فرزنددار شدن ميرسم.
من از تجربهي مامانم ميتونم بگم که هيچ زني رو نديدم به اندازهي او کار بکنه و سرش شلوغ باشه. چه در شرکت چه در خونه. هميشه هم همه چيز جذاب بود براي ما. چه خونه داريش (که بدون کمکهاي بابا ممکن نبود) چه نتايج کارش در شرکت. اما چيزي که کمکش کرد اطمينانش بود در اينکه بچهي دومي به دنيا نخواهد آورد. چون معتقده که هر مادري بايد يکي دو سال اول زندگي بچهش رو تمام و کمال در اختيارش باشه و او به بچهي دوم ظلم خواهد کرد. چون شرايط ماليش اجازه نميده که سر کار نره بنابراين قيد بچهي دوم رو زد.
منم راضي بودم هميشه. غير يه دورهي کوتاهي که دلم ميخواست خواهر و برادر داشته باشم. مامان بابام جوونتر از هم سن و سالاشون موندن. وقت بيشتري رو با هم گذرونديم. دغدغههاي مشترکي داشتيم. با هم رفاقت کرديم.
قربانت.