سفارش تبلیغ
صبا ویژن

هیچ وقت روز آخر امتحانا برام ذوق آور نبوده چون همش به فکر تموم شدن تعطیلی ها و شروع شدن دوباره دردسر ها بودم و هستم تنها زمانی که وقتی از جلسه امتحان اومدم بیرون حس کردم دیگه هیچ کاری برای انجام دادن ندارم  روزی بود که بعد از 1 سال شبانه روز درس خوندن  و روزی 14 ساعت مفید خر زدن رفتم و کنکور  دادم . سال 80 بود . و من یه پیش دانشگاهی مثبت به اعم و اخص کلمه . همون روز بود که حس کردم دیگه از شر هر چی درسه خلاص شدم و حالا دیگه وقت استراحته

به همین خاطر وقتی دانشگاه قبول شدم  و وارد بهترین دانشگاه خاور میانه یعنی دانشگاه تهران شدم هنوز در حال خستگی در کردن بودم و همین شد که  2 ترم مشروط شدم چون هر وقت می خواستم درس بخونم یادم می افتاد هنوز خستگی کنکور از تنم  بیرون نرفته

خلاصه اون شد تجربه  که من دیگه هیچ  وقت روز آخر امتحانا خوشحال نباشم حالا هم توو فکر پورپوزالی ام که باید  آبان تحویل دار و دسته نیویورکی جاسبی جون بدم

من معتقدم دو دسته آدما  هستن که تحقیق و پروژه میدانی  انتخاب می کنن

دسته اول  افراد مستعد و باهوش و عشق تلاش و کوشش

دسته دوم دیوانگان خیابانی و من  به قطع و یقین از دسته دومم

خدا عاقبت این پایان نامه رو بخیر کنه که حرف هنوز از دهن تئوریسین کاملا خارج نشده من به عنوان موضوع پایان نامه ارشد انتخابش کردم


نوشته شده در  شنبه 90/4/18ساعت  7:36 عصر  توسط یک شهروند درجه دو 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
خداحافظ ای شعر شبهای روشن
ایول داری یا نه؟؟؟؟؟؟؟؟؟
یه فلش بک خاطره انگیز
حالا نوبت ماست که فتنه کنیم ؟
خانم ها می شنوید؟؟؟؟؟؟؟
حس خوب در خانه بودن
[عناوین آرشیوشده]