سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سلام

می دونم تکراری ام

می دونم می دونم می دونم

ولی چیکار کنم ؟ هان؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

اصلا مگه شما قویه ها برای ادم دل و دماغ می ذارین؟

یه سال نشده این ماشینو خریده ها . گیر داد بریم بفروشیم فلان بخریم بهمان بخریم.  منم که ضعیفه،‏نحیفه،‏مظلوم،‏حرف گووش کن راه افتادیم عین ....دنبالش

حالا اینا مهم نیست ،‏شما قویه ها درست بشو نیستید پس حرف اضافی نزنیم.

می خواستم اینو بگم

امروز رفته بودیم فک پلاک.

زمین لیز بود. خیلی لیز بود.

ما هم که دائم العجله ایم. داشتیم می دویدیم که  مرخصی ساعتمون به روزانه تبدیل نشه.

دقیقا این وضعیت برای یه آقایی هم که پشت سر ما داشت می دوید گویا وجود داشت. اونم داشت می دوید که زودتر به کارش برسه یا قرار بود ماشین بخره یا فروشنده بود به هر حال شاد به نظر می رسید. چون توو اون هوا که من می خواستم سر به تن خودمم نباشه پشت سر ما غش غش با پارتینرش می خندید.

نمی دانم ظهر شده بود یا نه؟

صدای اذان نمی آمد. نمی دانم  آن مرد در آن هنگامه می خندید یا نه؟

نمی دانم آن مرد پدر بود یا نه و همسر نیز

سن دار به نظر می رسید؟ یا جوان بود؟ جوان بود.....

و لبخند روی لبانش بود ان هنگام که صدای ترک خوردنی پشت سرمان آمد.

و آن مرد ،‏مُرد.......

به همین سادگی......به همین تلخی

پایش از ازدحام دلسردی زمین رنجید و سرش...........

من ادم پکیده زیاد دیدم ‍،‏ توو پزشکی قانونی ولی صحنه ی مرگ ..........

توو تمام مدتی که توو این مرکز فک پلاک بودیم صحنه ی مرگش از جلوی چشمام کنار نمی رفت و الان نیز......

همه ما قراره به همین سادگی بمیریم؟

ای کاش بلد بودیم به همون سادگی ای که ممکنه بمیریم ،‏زندگی کنیم


نوشته شده در  سه شنبه 86/11/23ساعت  10:33 عصر  توسط یک شهروند درجه دو 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
خداحافظ ای شعر شبهای روشن
ایول داری یا نه؟؟؟؟؟؟؟؟؟
یه فلش بک خاطره انگیز
حالا نوبت ماست که فتنه کنیم ؟
خانم ها می شنوید؟؟؟؟؟؟؟
حس خوب در خانه بودن
[عناوین آرشیوشده]