یه چند روزیه دارم به روند رکود وبلاگ نویسی توسط بلگر های استخون دار و فی النهایه تخته کردن در وبلاگ فکر می کنم
کم نبودن حد اقل توو همین پارسی بلاگ کسانی که یهو قاطی کردن و یه روز صبح و یا شاید شب قبلش که ماها خواب بودیم وبلاگشونو بردن بالای چوبه دار و خودشون هم با بی شرمی هر چه تمام تر متواری شدن
و البته بعضی هاشون رحم کردند و یه اثری ولو در حد یه خط از خودشون به جا گذاشتن که البته اون یه خط دلیل هیچ چیز نبود.
من فکر می کنم بسیاری از ما به خاطر اینکه هویتمون یه جورایی برای بقیه اشکاره گاهی نمی تونیم اون جووری که می خوایم از وبلاگمون استفاده کنیم .
وبلاگمون هم شده برامون دردسر
تا حرف بزنیم بلافاصله 2 دقیقه بعدش اس ام اس هایی که با شکلک ها ی و جملات شرلوک هولمز وار به سراغمون می یاد که اهای ناقلا نگفته بودی چه خبره
و حالا بیا و ثابت کن که بابا به خدا مثلا من عاشق نشدم یا جوون خودت مثلا من قرار نیست در وبلاگمو ببندم و هزار تا چیز دیگه
یعنی در واقع وبلاگ برامون شده دردسر
شده مثه این بچه های طقس ( تقس ؟ طغص؟طقث؟....) هر جوری که راحت ترید.
اره شده مثه این بچه ها ی طقسی که تا باباهه می یاد می شینن همه چیزو براش از سیر تا پیاز می گن و با عرض پوزش با روشنگریشون دهن ملتو آسفالت می کنن
شده حکایت این وبلاگ ها ی پارسی بلاک هر پستمون ناخود آگاه هزار تا مالک پیدا می کنه تازه جالبه برای نوشتن برخی پست ها زنگ می زنن و ازت تشکر هم می کنن انگار رسما ً اون پست رو به نام خودشون برداشت کردن.........
بیایید پارسی بلاگمان را توسعه دهیم و آن را از فضای روستایی کوچک موجود که شاید نتوانیم به فراخور فضایش پا را از آنچه خود را نشان دادیم فراتر گذاریم، به فضایی جهانی تبدیل کنیم