سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پیش اومده برات؟انگار گاهی دلت می خواد به اون چیزایی که می دونی هیچ تعلقی بهشون  نداری برگردی...

یا بهشون تعلق نداری یا  دوره اش برات تموم شده.

ضعیفه الان اون جوری یه

امروز با چند تا از رفقا ی هم قطار رفته بودیم برای گرفتن عکس پرسنلی که نمی دونم بعدش با عکس ها چه گلی ( با کسر گاف) به سرمون بگیریم.

محل استقرار عکاس باشی توو حراست بود . همچین که رسیدیم جلوی در  دفتر رئیس الحرساء من به سرم زد که به عادت ایام طفولیت یک کم به سبکی که قدما لفظ یورتمه بهش اطلاق می کنند ،بدوام

یادت بخیر دبیرستان فرهنگ ، عجب سفله پرور بودی کمی بیشتر از آب و هوای فارس به قطع

و البته این کار رو کردم که ناگهان  ضعفای هم قطار جیغشون  به آسمون رفت که ضعیفــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه نحیفـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه  نکن این کارو . اخراجمون می کنن ها .

و عیش من که هر روز به برکت وجود قویه منقش می شه این بار به لطف دوستان  نقشینه گردید.

غرض حرفم این جاست از این همه پر حرفی

گاهی اوقات بد نیست یه سرکی به گوشه ی دلمون بزنیم . شاید که هنوز دلمون توو دنیای آدم بزرگا حیرون و غرق نشده باشه.

شاید هنوز ته ته ته دلامون همون جایی که بهش می گن سویدا که هنوز نمی دونم آیا سویدایی هست یا نه هوس روزها ی گذشته رو داشته باشه 

شک نکن چه بسا روزهایی در زندگی آدم وجود داشته باشه که  حتی یادآوریش هم باعث کلی شرمساری یه واسمون ولی گاهی گداری یه گریزی زدن به همون ها هم بد نیست. آدم رو آدم می کنه و نسبت به حقایق تلخ گذشته اش فهیم.

امشب عجیب هوای روح مقدس افتاده توو سرم

خدا به خیر کنه امشب و شب ها ی دگر را.................

خدا جونم ( این جا می خواستم یه چیزی بنویسم راستش از غضب خدا ترسیدم) کمکم کن که گاهی فاصله ها رو ببینم .شاید برای ادامه راهم بد نباشه


نوشته شده در  شنبه 86/11/6ساعت  9:39 عصر  توسط یک شهروند درجه دو 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
خداحافظ ای شعر شبهای روشن
ایول داری یا نه؟؟؟؟؟؟؟؟؟
یه فلش بک خاطره انگیز
حالا نوبت ماست که فتنه کنیم ؟
خانم ها می شنوید؟؟؟؟؟؟؟
حس خوب در خانه بودن
[عناوین آرشیوشده]