گونه صورتي وخراشيده اش گود مي افتد،صورتش را در دستهايم مي گيرم ،نرم،پر التهاب ولغزنده دهان را باز مي کنم که بگويم تقصير من نبود، انگشت نشانه اش را اول بر لبش وبعد برلبم مي گذارد. مرا بيشتر به سوي خودش مي کشد لبان کوچکش را بر لبهاي زخمي ام مي گذارد ومي بوسد. دهانش بووطعم ماهي رودخانه را مي دهدسلام دوست خوب وشاعرنازنين شمارا به خوانش داستان وديدن نقاشيم فرامخوانم ازآمدنتوت بسيارخوشحال ميشم سپاسگزارم
http://f-bavar.blogfa.com