فکر ميکنم خيلي بيانصافي است كه ما از يك حكم حقوقي انتظار داشته باشيم همهي جوانب اجتماعي، اخلاقي و فرهنگي يك موضوع را پوشش دهد.
احكام فقهي و حقوقي فقط حكم هستند؛ البته همانطور كه شما هم اشاره كردهايد. به هر حال حقوق تنها يك جنبهي مديريت مناسبات انساني است؛ آن هم تنها بخشي از آن كه با مراجعه به قانون حل ميشود؛ اما مهمتر و انسانيتر از حقوق، اخلاق است. چون در حقوق تا حدود زيادي انسان و خصايل انساني محل بروز زيادي ندارند؛ اما هنر اخلاق اين است كه هميشه ميتواند تاثيرگذار باشد؛ و اين تاثيرگذاري انگاه مهمتر و ارزشمندتر ميشود كه طرف مقابل از اخلاق انساني بيخبر باشد.
البته معتقد به عدم استفاده از راههاي حقوقي و قانوني نيستم؛ اما مطمئنا کسي اگر بتواند بدون استفاده از راهکارهاي حقوقي و تنها با استفاده از روابط عادي انساني به حق خود برسد، مطمئنا آسودگي و آرامش ييشتري خواهد داشت؛ چرا که يک بار جلو رفتن با استفاده از ابزار قانون، ميتواند تا حدود زيادي، از قدرت و عمق رابطهي انساني بكاهد.
به نظر من نوشتهي بسيار خوبي بود. در قوت و خوبياش همين بس كه خواندنش باعث شد اين همه حرف بزنم اينجا!