نمي دونم چي بگم!
شايد بگي خودخواهم اما اونها روزگار بهتري داشتند. باور كن.
تكليفشون با خودشون معلوم بود. با خداشون. با مردمشون. با باورهاشون.
فكر ميكني اگه توي دوران ما زندگي كرده بودن چي شده بودن. چي به سرشون اومده بود.
نمي خوام بگم كارشون ساده بوده ولي...
اينكه تمام عمر تحصيلي ات را بچه مثبت باشي و تمام تلاشت را براي درس خوندن بكني و بعد از 2 سال سربازي (بعد از 2 سال تحمل گيرهاي الكي) تو بموني و مدركي كه بدون پارتي هيچ كاري ازش برنمياد ؛ خيلي بايد مرد باشي و محكم، كه بازم سالم بموني. اين كار قهرمانانه تره نه؟ از پس هر نفر اولي بر نمياد
من دلم براي هم نسلانم كه جنگي نبود تا بروند و شهيد شوند و خيال همه را راحت كنند خيلي مي سوزد . دلم شور فسقلي هاي پشت كنكوري را مي زند كه از سالهاي دبيرستان دغدغه بازار كار را داشتند، دلم براي فسقلي تر از آنها خيلي بيشتر مي سوزد كه بيسوادتر از من و هم نسلانم بار مي آيند.
نمي دانم