غروب جمعه و بارون.. غروب جمعه و آسمون گرفته و ابري.. غروب جمعه و زمين خاکستري و خيس.. غروب جمعه و تنهايي.. سکوت.. يک ليوان چاي.. پنجره.. نگاه.. فکر.. خيال.. خاطره.. شايد رويا...
نه، دلگير نيست اين غروب، شايد من دلتنگ باشم ولي اين غروب جمعه دلگير نيست، با بوي چمن هاي خيس، با رنگ تيره تنه ي بارون خورده درخت ها، با صداي خش خش برگ ها که دارند نفس ميکشند، با نرمي قطره هاي آب روي کف دست و سر انگشت ها، با طعم زندگي..
حالا خوبه بهاره ، اگر زمستون بود چكار ميكرديد
به اولين پارك مراجعه كنيد