سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بعضی وقتا دیدی یه جایی کارت گیر می کنه اصلا حالیت نیست داری چیکار می کنی یه نذر های چپ اندرقیچی ای می کنی فقط  به این فکر می کنی که  حاجتت رو بگیری  کاری به نذرو نیاز زانقالی که کردی نداری.

مثلا من یه بار نذر کردم که اگه فلان اتفاق بیفته ظرف یه هفته  از بر آورده شدن حاجتم برم مشهد و خودم گلاب بخرم و  با دست خودم بریزم توو اونایی که خادما می گیرن دستشون ازش دود بلند میشه ، مردم هم  میان خودشونو می مالونن بهش حاجت بگیرن،‌فهمیدی کدوما رو می گم؟ از همونا ، نذر کردم بریزم اون توو

آقا ما غلط کردیم این نذر رو کردیم خدا هم قربونش برم گذاشت توو دامن ما و حاجتمونو داد. منم خوشحال و خندون نذرمو به قویه گفتم

ببین  ؛ پدر ما رو در آورد تا مدت ها  سرکوفت این نذر خنگ و خولی رو بهم می زد حق داشت خداییش از کار و زندگی افتادیم تا بریم مشهد

حالا اینا رو گفتم  که بگم  دوباره خنگ شدم و یه دونه از این نذرا ی اسکولانه کردم

حالا افتادم به غلط کردن و دست به دامن خدا شدم که حاجتمو نده

حتما الان خدا باخودش کلی منو فحش داده


نوشته شده در  پنج شنبه 90/6/24ساعت  3:4 عصر  توسط یک شهروند درجه دو 
  نظرات دیگران()

ببار ای بارون ببار با دلم گریه کن خون ببار در شبای تیره چون زلف یار بهر لیلی چو مجنون ببار ای بارون

هر وقت که بارون می یاد یاد این آهنگ شجریان می افتم و هی می خونم هی هی هی هی امان از بعضی خاطرات دانشکده حقوق

البته اون بارون  بطور قطع بارون بهاری بود نه اینکه وسط  ماه شهریور اشتباهی سر از آسمون  تهران در بیاره .

با سلمه و خزر و مریم و مهسا  یه جایی بود نزدیکای ولنجک انگار استخر بود دوستان خارج نشین لطفا راهنماییم کنید آره فکر کنم همون ولنجک بود یه استخر بود و ما بودیم دخترکان  دانشجوی حقوق  دانشگاه تهران .سر خوش و بیخیال و توو راه رفت و برگشت ماشین مریم همش داشت همینو می خوند انگار شجریان دلش بد فرم گرفته بود .ولی ما بیخیال و خوشحال بودیم اصلا هم دلمون خون نبود.اون بارون اون روز هم اشتباهی بود .مثه بارون الان.

اما بارون شب قدر نمی تونست اشتباه باشه اون یه بارون واقعی بود حتی اگر وسط مرداد بوده باشه.یه بارون که از دل آسمون به دل ما بارید  و اون فرشته حامل قطره بارون منتظر بود تا  بارون دل ما رو به دل آسمون ببره .نمی دونم  دست خالی فرستادیمش یا نه.اما به هر حال اون اومد .اومد سر قرار تا پس فردا زبونمون دراز نباشه  که نیومدی و نشد .حس می کنم همیشه بدهکار خدام.حتی در اوج لحظات بندگی که همه رو جو می گیره  و فکر می کنن که الان بهتر از من بنده رو زمین پیدا نمی شه .یهو یه نشونه ای یه آیه ای یه چیزی پیدا می شه و می ندازمون اون ته ته ها و بهمون می فهمونه که هنوز خیلی راه داری تا  بنده بشی.

بی خیال داره فلسفی می شه منم نمی توونم بحثای فلسفی رو جمعش کنم . راستی از وقتی این امیر حسین رودیدم عاشق اینم که  تبدیل به روح بشم چون آدم کلی می تونه فضولی کنه و هیچ کی هم نفهمه تازه کلی مزایای دیگه هم داره که  باید سر فرصت همه رو برات لیست کنم.

 

 


نوشته شده در  دوشنبه 90/6/7ساعت  12:26 عصر  توسط یک شهروند درجه دو 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
خداحافظ ای شعر شبهای روشن
ایول داری یا نه؟؟؟؟؟؟؟؟؟
یه فلش بک خاطره انگیز
حالا نوبت ماست که فتنه کنیم ؟
خانم ها می شنوید؟؟؟؟؟؟؟
حس خوب در خانه بودن
[عناوین آرشیوشده]