ما ادما موجودات پستی هستیم مگه نه؟
کی بود می گفت شیطان به ادم سجده نکرد چون فکر این روزها رو می کرده که ادم چه اعجوبه ای از اب در می یاد؟
دیشب داشتم فکر می کردم دل بعضی از ما ها از اجاق گاز هم کثیف تره ، از سرویس بهداشتی هم ، از سرامیک هم ، از راه پله ها ،حتی از دیوار بالای شوفاژ
آخه همه این ها با یه مثقال مایع ظرفشویی و اسکاچ ،یا با یه کم فیش فیش و دستمال پاک می شه اما دل ما چی ؟
دیشب به یه عمر کشون با ادبانه رفته بودیم
در هنگام جفنگ بازی ها ی مردونه داشتم به این موضوع فکر می کردم که دل حضرت زهرا اون قدر صافه که می ترسم آخرش از این عمر ...... هم بگذره و اگر این جور بشه آی ما لجمون می گیره ، آی ما لجمون می گیره ، حتی فکرشم لجمونو در می یاره
و این به خاطر همون قضیه ی دله که گفتم
البته عمر بخشیده نمی شه چون مدعی العموم جرم اونو خدشه به حیثیت اجتماعی می دونه و مجازاتش می کنه
البته این نظر منه ها ،بی خیال
دلم هوس کافه نادری کرده شدید
امروز فاطمه صداقتی می گفت از بین این 365 روزی که گذشت به کدوم روزش افتخار می کنید؟
برام سوال جالبی بود و اگه بخوام راستشو بگم همین الان به ذهنم رسید که بیاید به هم بگیم که از بین 365 روزی که گذشت و 10 روزش مونده به کدوم روز افتخار می کنید؟به روز برجسته فقط یه روز
بیاید راجع به بهش بنویسیم
* من ضعیفه 25 ساله از تهران افتخار می کنم به لحظه ای که تصمیم گرفتم خودم رو بسپرم به دست امام حسین و با تمام مشقت راه ،با پای شکسته به زیارتش برم
من به این اعتمادم افتخار می کنم
شما چی؟
طعم شیرین دو دقیقه ، خلوت تنهایی ، بانوی سراچه، خاک انداز، لعل سلسبیل، خلوت من ، زیر آسمان خدا، خانم ناظم ، کلک بهار ،دم مسیحایی، کشکول جوانی
و همه اون عزیزانی که یادم رفته دعوت کنم
من که از تمامی پرنده ها رهاترم
با تو و هوای آبی تو ، آشناترم
بی دلیل نیست سر به خاک تو نهادنم
گرچه از ستاره ها ی دور هم فراترم
تا تو لب به گفتگوی عاشقانه وا کنی
از سکوت سنگ و بهت خاک ،بی صداترم
از صفای پنجره ، هوای کوچه ، ساز عشق
آسمان ترم ، زمین ترم ، نواترم
آه ای بزرگوار و تا همیشه ماندگار
با تو من ز آینه ، ز آب ، با صفاترم
ای حضور تو ، حضور شعرهای بی دریغ
با تو من غزل تر ، عاشقانه تر،رساترم
***************
از صبح این سومین باریست که پست می نویسم و همه اش در اخرین لحظه می پرد.
دلم جاده می خواهد
یه جاده ، اون قدر توش بدوام که به نفس نفس بیوفتم اون قدر بدو ام تا جونم بالا بیاد
یا اینکه ماشینو بردارم و تنهایی برم تو جاده و برم و برم و برم و برم تا نمی دانم کجا
این روزها که خانه تکانی می کنم همش تو این فکرم که خانه ام را بتکانم که چه؟
نو کنم که چه؟
برای که؟
و هزاران هزار حرف ناگفتنی دیگر
از همه خانه تکانی ها بیزارم
از همه دو دلی ها
از همیشه ی انتخابات بیزارم
بیزارم از اسراف کردن ها یی که فشار قبر می آورد
دلم فقط جاده می خواهد
جاده ای که ته اش دو تا گلدسته طلایی ست
کاش صاحب جاده ها می آمد.................