سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شیشه پنجره را باران شست

از دل من اما چه کسی نقش تو را خواهد شست؟

دلم یه سحر می خواد و یه گنبد که زیرش یه قبر باشه با شکل هندسی خاص خودش

شکلی که مثه بقیه ضریح ها چارگوش نیست

دلم یه سحر می خواد و یه صحن خلوت که تووش بارون بگیره و من باشم و پای برهنه

حاضرم حتی دوباره پایم شکسته باشد و گچ پام خیس خیس خیس بشه تو اون سحر دوست داشتنی ام

************

واه واه واه ولی اصلا دلم اون عدس پلوی گندیده ی توو راه رو نمی خواد

با اون ماست های کپک زده ی شل و وارفته شون

اگه راست می گید ازون  مک دونالد هایی که امریکایی ها تون سق می زنن به زائرا بدین

چند شب پیش ها حاج آقای حائری زاده خطیب معروف می گفت : می رید کربلا  از تهران نذر کنید روزه بگیرید

من که عمرنات نمی تونم ازین فاز ها ی معنوی واسه خدا بترکونم

من صبح که پا میشم به عشق صبحونه بلند می شم نماز ظهرمو می خونم به عشق ناهار بعدش

و  نماز عشا رو کله معلق می زنم به امید شام

حاج آقا ما رو از این فیوضات  محروم کنید خدا اجرتون بده


نوشته شده در  چهارشنبه 89/11/6ساعت  8:41 عصر  توسط یک شهروند درجه دو 
  نظرات دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
خداحافظ ای شعر شبهای روشن
ایول داری یا نه؟؟؟؟؟؟؟؟؟
یه فلش بک خاطره انگیز
حالا نوبت ماست که فتنه کنیم ؟
خانم ها می شنوید؟؟؟؟؟؟؟
حس خوب در خانه بودن
[عناوین آرشیوشده]